سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پنجره
معمولا دوست خوبی هستم و اگه شما خودتون بخواین می تونم براتون دوست خوبی باشم!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 58
کل بازدید : 163437
کل یادداشتها ها : 74
خبر مایه

موسیقی


 باورت می‏شود؟من،این غروبی را که همه درباره‏اش چیزی می‏گویند و وصله‏ای به آن می‏زنند،همین دیروز دیدم!جایت خالی!چند تایی هم عکس گرفتم!البته باد بود.یک باد خیلی تند.همه شاکی شدند:پنجره را بالا بیاور!

توی ماشین نشسته بودیم.داشت شب می‏شد.یعنی به اصطلاح غروب بود.ومن،برای اولین دیدمش!قرمز نبود.نارنجی هم نبود...!یک رنگ به خصوصی بود...!مثل احمق ها گفتم:((ئه...!غروب!))ولی هیچ کس احساساتی نشد!فقط همه گفتند:پنجره را بالا بیاور!اما من خوب نگاهش کردم.نمی خواستم از دستش بدهم.آخر از پنجره‏ی اتاق من فقط این قوطی کبریت‏های سیمانی و آجری به اسم((آپارتمان))معلوم است و وسعت آسمان هر روز،به اندازه‏ی یک کف دست است!ستاره‏ها را هم به زور می‏بینم!چه برسد به خورشید و غروب و این حرف‏ها...!
اما غروب؛غروبی که من دیدم اصلا دلگیر نبود!اما هوای احساس من دلگیر بود...چرا بعضی ها دائم غروب را می بینند و تازه برچسب دلگیر بودن را هم به آن می زنند اما ما...مگر گناه کرده ایم که آسمانمان یک کف دست بیشتر نیست؟...

 پ.ن:قابل توجه همه!من اصلا افسرده نشدما!همون موقع یه لحظه دلم گرفت بعد دوباره شاد شدم!گفتم یه وقت نگین:دختره افسرده شد!

-----------------------------

پ.ن:پنجشنبه همین هفته،20 دی،روز اول محرمه...من که از همین الان دلم داره پر می کشه!شما چی؟






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ